- مماس شدن
- ساییده شدن، تلاقی کردن: (... تا تادیه کند هوایی را که ایستاده است اندر تجویف صماخ و مماس او شود و بدان عصب پیوند دو بشنود) (چهار مقاله. 12)
معنی مماس شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن چینی کردن، عیبجوئی کردن و طعنه زدن
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
پاسخ شنیدن و قبول کردن
بر کنار شدن، رها شدن، بخشوده شدن در په گشتن بخشوده شدن عفو شدن، رها شدن
جامه پوشیدن
پهن شدن گسترده شدن، آماده شدن مهیا گردیدن: (و اگر کسی هر دو طرف ممهد شود که هم دوستان عزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید بکمال مراد و نهایت آرزو برسد) (کلیله. مصحح مینوی. 237)
پا بر جا شدن دست دادن بر قرار شدن پا بر جا گردیدن ثبات یافتن
پاره شدن شکافتن
برگزیده شدن، مزیت یافتن برجسته شدن
بی حس شدن، سست و بی حال شدن
بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
حیران و سرگردان شدن، مشوش و مضطرب شدن، مبهوت شدن